به گزارش خبرنگار مهر، آقاجان یک دنیا حرف دارم که می خواهم با تو بگویم، دلم مثل ابرهای بهاری هوای گریه داره، مرغ دلم باز هم هوای تو را کرده است.
آقاجان کاش می توانستم به کربلایت بیایم و کنار مرقدت بنشینم، شما آغوشتان را به روی من باز کنیید و من در آغوش شما یک دل سیر گریه کنم، دلم می خواهد بر سرم دستی بکشید و من هم به پاهایتان بیفتم و بگویم «ای حسین جانم فدایت».
آقاجان می خواهم عشق را از شما گدایی کنم، چه می شد پا بگذارید به قلب من تا برای همیشه جای پایتان روی قلبم حک شود. کاش می شد سرم را روی پاهایتان می گذاشتم و آن قدر نگاهتان می کردم تا آرام بگیرم و سپس بمیرم.
آقاجان دلم می خواهد برای تنهایی هایم گوشه ای از ضریح شش گوشه ات باشد تا که مست و سر خوش از عشقت روزهای تنهایی ام را طی کنم.
آقاجان این روزا، ایران حال و هوایی دیگر دارد، عطر و بوی کربلا از جای جای آن به مشام می رسد، آخه ضریح مرقدت را می آورند همان ضریح قشنگ و زیبایی که آرامش بخش دلهای عاشقانت است، چه خوش آمدی چه عطر خوبی داری، برای ما ایرانیها یک عشق 100 در صد هستی، دلم می خواهد کاری کنم که این روز برام یک خاطره خوش بشود به طوری که که حتی گذشت زمان را هم از یادم ببرد.
آقاجان به ما هم نظری کن و اجازه بده تا به خاطرت بمیریم، آقاجان همه مردم آمده اند تا ندای هل من ناصرا ینصرنی ات را لبیک گویند، ندایی که زمانی در صحرای کربلا بی پاسخ باقی ماند.
ای حسین(ع) ای مصباح الهدی و ای سفینه النجاه، ای دریای مهربانی و صفا، ای چشمه آزادگی و حریت و حقیقت، کام تشنگان عشقت را سیراب کن. آقاجان، حرفهای دلم را با بغض گره شده ای در گلو و آهی در سینه نثار ضریح مرقدت می کنم تا او نیز پیام رسان بغض خیسم باشد.
آقاجان افسوس که دست و قلمم بیش از این مرا یارای نوشتن نیست، ذهنم در باب توصیف این رخداد بزرگ ناتوان است، حس غریبی است، واقعه عظیمی در راه است، افتخار میزبانی از ضریح مرقدت، افتخاری که شاید سالهای سال نصیب هر کس نشود.
آقاجون بیا و دستم بگیر.. دیگر توان گریه هم ندارم .. این روزها همه چیز رنگ دیگری به خود گرفته است .. به امید وصالت یا حسین(ع)
--------------------------------
فرزانه یحیی آبادی
نظر شما